بلوچ در دو چیز شهره است : قول بلوچیوسوگند زن طلاق
الف- قول بلوچ :
بلوچ اگر قول بدهد بههر قیمتی باشد بدان عمل میکند قصهی جارود و شیخ
مرید معروف است، اولی قول داد هر کس به ریش من دست بزند او را میکشم و
دومی قول بلوچی داد که صبح پنج شنبه بعد از نماز فجر هر کس هر چه از من
بخواهد به او میبخشم. جارود سر تنها کودک خود را به علت اینکه به محاسنش
دست زد از تن جدا کرد و شیخ مرید نا مزد خود را به چاکرخان بخشید
ب- سوگند زن طلاق :
نیز یکی از قسمهای بی برو برگشت بلوچ است، وقتی بلوچی این سوگند را به
زبان بیاورد، برای وفای به عهد تا پای جان میایستد. در غیر اینصورت زن را
بر خود حرام میداند، شیوهی سوگند به این طریق است که میگوید: «زنم طلاق
اگر فلان کار را نکنم» اگر از انجام سوگند عاجز ماند، مراسم زن طلاق را
اجرا میکند یعنی سه عدد سنگ کوچک را بر میدارد و یکی یکی پشت سر خود می
اندازد و می گوید زنم طلاق، بههیمن سادگی زن خود را طلاق میدهد و برای
فرار از این خواری و زبونی خانه و دیار خود را ترک میکند و دیگر به ایل و
قبیله خود بر نمیگردد . این رسم احتمالاً از اعراب اقتباس شده است، برای
اولین بار «سنان بن سلمه که از طرف معاویه امارت سند و مکران داشت، سپاهیان
خود را به سوگند زن طلاق واداشت»
غم
انگیزترین واقعهی تاریخی که با این سوگند صورت وقوع یافت. قضیه حبیباله
خان و بلوچهای نارویی است، حبیباله خان امیر توپخانه در زمان محمد شاه
قاجار بود و در سال 1257 ه. برای دستگیری آقا خان محلاتی به بمپور آمد، قلعهی بمپور
را تصرف کرد و جمعی از ناروییها را با خانوادهاشان به اسارت گرفت و در
قلعه محبوس کرد، روزی که وی به شکار رفته بود، در غیاب او یکی از سربازان
به زنی اسیر قصد تجاوز کرد، بلوچها از نیت او آگاه شدند، همگی سوگند زن
طلاق خوردند که انتقام بگیرند، به این نیت به سربازان دولتی حمله کردند، در
این واقعه عده زیادی از هر دو طرف به قتل رسیدند و جمع کثیری از زنان و
دختران بلوچ اسیر و به رسم کنیزی فروخته شدند . که بعدها محمد شاه از ترس
وخامت اوضاع دستور باز خرید و آزادی آنها را داد.
غفوری
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 ساعت 11:10